سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به حق برایتان می گویم : بنده نمی تواند خدمتگزاردو پروردگار باشد و هرچه بکوشد، باز یکی را بر دیگری ترجیح خواهد داد. همچنین خدا دوستی و دنیا دوستی، برای شما جمع نخواهد شد . [عیسی علیه السلام]
سبوی عشق
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 4269
بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 0
........... درباره خودم ...........
سبوی عشق
محمد
نازک خیال پشت سرت را نگاه کن .... یکبار هم بخاطر من اشتباه کن

........... لوگوی خودم ...........
سبوی عشق
............. بایگانی.............
زمستان 1386

............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • تنهایی

  • نویسنده : محمد:: 86/12/25:: 3:10 عصر

     تو را به
    یاد آن روز...... تو را به گلبرگ های خشک آن روز خشکیده....... تو را به روز اول
    بار دیدنت.........تو را به اولین نگاه عاشقانه....... تو را به یاد بارون روز
    نیامدنت..... تو را به تنهایی روز رفتنت....... تو را به بوی بارون روز
    برگشتنت....... تنهایم مگذار دیگر


    نظرات شما ()

  • سبوی عشق

  • نویسنده : محمد:: 86/12/25:: 3:5 عصر
    او در این معبر پرحادثه
    عابر بوده است ...... صفت شاعر اگر همدلی و همدردیست ...... در رثایم بنویسد که
    شاعر بوده است ....... بنویسید اگر شعری ازاومانده بجای ...... مردی از طایفه ی
    شعر معاصر بوده است ...... مدح گویی و ثنا خوانی اگر دین داریست ...... بنویسید در
    این مرحله کافر بوده است ...... غزل حجرت من را همه جا بنویسید ...... روی قبرم
    بنویسیدمهاجر بوده است



    نظرات شما ()

  • عشق

  • نویسنده : محمد:: 86/12/25:: 2:23 عصر

    عشق یعنی
    خاطرات بی غبار دفتری از شعر و از عطر بهار عشق یعنی یک تمنا , یک نیاز زمزمه از
    عاشقی با سوز و ساز عشق یعنی چشم خیس مست او زیر باران دست تو در دست او عشق یعنی
    ماتهب از یک نگاه غرق در گلبوسه تا وقت پگاه عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق گرمی
    دست تو در آغوش عشق عشق یعنی "بی تو هرگز ...پس بمان تا سحر از عاشقی با او
    بخوان عشق یعنی هر چه داری نیم کن از برایش قلب خود تقدیم کن


    کاش وقتی زندگی فرصت دهد گاهی از
    پروانه ها یادی کنیم کاش بخشی از زمان خویش را وقت قسمت کردن شادی کنیم کاش وقتی
    آسمان بارانی ست از زلال چشمهایش تر شویم وقت پائیز از هجوم دست باد کاش مثل پونه
    ها پرپر شویم



    یه روز دل تصمیم می گیره
    سنگ شه تا دیگه عاشق نشه میره و سنگ می شه و میره قاطی سنگ ها اما اونجاهم عاشق یه
    سنگی می‌شه



    نظرات شما ()

  • نامه بی جواب

  • نویسنده : محمد:: 86/12/25:: 2:19 عصر



    سلام بهونه قشنگ من برای
    زندگی

    آره بازم منم همون بهونه همیشگی
    فدایه مهربونیات چه میکنی با سرنوشت
    دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت
    حال من و اگه بخوای رنگ گلای قالیه
    جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه
    ابرا همه پیشه منن اینجا هوا پر از غمه
    از غصه هام هرچی بگم جون خودت بازم کمه
    دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون
    فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون
    فدای تو نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم
    حقیقت و واست بگم به آخر خط رسیدم
    رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی
    قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی
    نمی دونی چقدر دلم تنگ برای دیدنت
    برای مهربونیات ، نوازشات ، بوسیدنت
    به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته ؟
    یه قلب تنها و کبود هلاک یک نگاهته ؟
    من میدونم همین روزا عشق من از یادت میره
    بعدش خبر میدن بیا که داره دوستت می میره
    روزات بلنده یا کوتاه دوست شدی اونجا با کسی؟
    بیشتر از این منو نذار تو غصه و دلواپسی
    یه وقت منو گم می کنی تو دود این شهر غریب
    یه سرزمین غربته با صدتا نیرنگ و فریب
    فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نکنه
    غم غریبی عزیزم زرد و شکستت نکنه
    چادر شب لطیفت تو از روت شبا پس نزنی
    تنگ بلور آب تو یه وقت نا غافل نشکنی
    اگه واست زهمتی نیست بر سر عهدمون بمون
    منم تو رو سپردمت دست خدایه مهربون
    راستی دیروز بارون اومد من و خیالت تر شدیم
    رفتیم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شدیم
    از وقتی رفتی آسمونمون پر کبوتره
    زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بد تره
    غصه نخور تا تو بیای حال منم اینجوریه
    سرفه های مکررم ماله هوای دوریه
    گلدون شمعدونی مونم عجیب واست دلواپسه
    مثه یه بچه که باره اوله میره مدرسه
    تو از خودت برام بگ بدونه من خوش میگذره؟
    دلت مخواد می اومدم یا تنها رفتی بهتره ؟
    از وقتی رفتی تو چشام فقط شده کاسه خون
    همش یه چشمم به دره چشم دیگم به آسمون
    یادت میاد گریه هامو ریختم کناره پنجره؟
    داد کشیدم ترو خدا نامه بده یادت نره
    یادت میاد خندیدی و گفتی حالا بذار برم
    تو رفتی و من تا حالا کناره در منتظرم
    امروز دیدم دیگه داری منو فراموش می کنی
    فانوسه آرزوهامونو داری خاموش می کنی
    گفتم واست نامه بدم نگی عجب چه بی وفاست
    با این که من خوب می دونم جواب نامه با خداست
    عکسایه نازنین تو با چند تا گل کنارمه
    یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه
    تنها دلیل زندگی با یه غمی دوستت دارم
    داغ دلم تازه میشه اسمت و وقتی میارم
    وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر؟
    مگه نگفتم چشمات و از چشم من هیچوقت نگیر؟
    حرف من و به دل نگیر همش ماله غریبیه
    تو رفتی من غریب شدم چه دنیایه عجیبیه
    زودتر بیا بدون تو اینجا واسم جهنمه
    دیوار خونمون پر از سایه غصه و غمه
    تحملی که تو دادی دیگه داره تموم میشه
    مگه نگفتی همه جا مال منی تا همیشه؟
    دلم واست شور میزنه این دل و بی خبر نذار
    تو رو خدا با خوبیات رو هیچ دلی اثر نذار
    فکر نکنی از راه دور دارم سفارش میکنم
    به جون تو فقط دارم یه قدری خواهش میکنم
    اگه بخوام برات بگم شاید بشه صدتا کتاب
    که هر صفحش قصه چندتا درده و چندتا عذاب
    می گم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن
    نورشونو بدرقه پاکی خنده هات کنن
    یه شب تو پاییز که غمت سر به سر دل می ذاره
    مریم همون کسی که بیشتر از همه دوست داره

     


    نظرات شما ()

  • سبوی عشق

  • نویسنده : محمد:: 86/11/25:: 7:57 عصر

    یکی بود یکی نبود

    جز خدا هیچی نبود

    زیر این طاق کبود

    نه ستاره

    نه سرود

    عمو صحرا تپلی

    با دو تا لپ گلی

    پا و دستش کوچولو

    ریش و روحش دوقلو

    چپقش خالی و سرد

    دلکش دریای درد

    در باغو بسه بود

    دم باغ نشسه بود

    عمو صحرا پسرات کو؟

    لب دریان پسرام

    دخترای ننه دریا رو خاطر خوان پسرام

    طفلیا تنگ غلاغ پر پاکشون

    خسته و مرده میان

    از سر مزرعشون

    تنشون خسه ی کار

    دلشون مرده ی زار

    دساشون پینه ترک

    لباساشون نمدک

    پاهاشون لخت وپتی

    کج کلاشون نمدی

    میشینن با دل تنگ

    لب دریا سر سنگ
    نظرات شما ()

       1   2      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ