نیکو نیست خاموشى آنجا که سخن گفتن باید ، چنانکه نیکو نیست گفتن که نادانسته آید . [نهج البلاغه]
سبوی عشق
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 4265
بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
........... درباره خودم ...........
سبوی عشق
محمد
نازک خیال پشت سرت را نگاه کن .... یکبار هم بخاطر من اشتباه کن

........... لوگوی خودم ...........
سبوی عشق
............. بایگانی.............
زمستان 1386

............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • سبوی عشق

  • نویسنده : محمد:: 86/11/25:: 7:57 عصر

    یکی بود یکی نبود

    جز خدا هیچی نبود

    زیر این طاق کبود

    نه ستاره

    نه سرود

    عمو صحرا تپلی

    با دو تا لپ گلی

    پا و دستش کوچولو

    ریش و روحش دوقلو

    چپقش خالی و سرد

    دلکش دریای درد

    در باغو بسه بود

    دم باغ نشسه بود

    عمو صحرا پسرات کو؟

    لب دریان پسرام

    دخترای ننه دریا رو خاطر خوان پسرام

    طفلیا تنگ غلاغ پر پاکشون

    خسته و مرده میان

    از سر مزرعشون

    تنشون خسه ی کار

    دلشون مرده ی زار

    دساشون پینه ترک

    لباساشون نمدک

    پاهاشون لخت وپتی

    کج کلاشون نمدی

    میشینن با دل تنگ

    لب دریا سر سنگ
    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ